12 اسلاید صحیح/غلط توسط: بیپر۲ انتشار: 4 سال پیش 139 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همگی ،، این یه داستان 2 یا 3 پارتیه ،، داستان جالبیه ،، حتما بخونیدش ،، این داستان شما رو از منطق بیرون میبره و به ماجراجویی میبره ،، پس با انرژی تمام به سوی ماجراجویی. بزن بریم...
اتوبوس به ایستگاه آبشارجاذبه میرسد و دوقلو های پاینز پیاده میشوند. میبل : آخ جون!! آبشارجاذبه؟! دیپر تو خوشحال نیستی؟. دیپر : نهخیر!! اصلا خوشحال نیستم؟! تو خودت میدونی چقدر از آبشارجاذبه متنفرم!¡. میبل : اما دیپر تو الان ۱۵ سالته و ۳ سال از اون موقعی که اومدیم آبشارجاذبه میگذره. دیپر : خودم میدونم! تو این ۳ سال هیچ چیز سرگرم کنندهای نیوفتاد. میبل : اما... دیپر بدون توجه به میبل سریع از میبل دور شد و رفت سمت کلبه معما کدهشک و در رو باز کرد. استنلی : سلام دیپر. دیپر : سلام عمو اسی. استنلی : میبل کجاست؟؟. دیپر : داره میاد. بعد دیپر بدون توجه کردن به بقیه افراد معما کده داشت میرفت بالا که استنلی گفت : دیپر! عمو استن فورد_ت قراره دوشنبه بیاد ،، یعنی سه روز دیگه. دیپر : باشه!. بعد دیپر سرش رو پایین انداخت و رفت داخل اتاق ،، *غروب آفتاب* ،، میبل داشت وسایل_ش رو جابهجا میکرد و زیر لب آواز میخوند و دیپر هم به یه ور نگاه میکرد. میبل : دیپر چرا اینقدر سرد شدی؟ ،، کالیفرنیا پیش مامان و بابا بودیم خیلی شادتر بودی! ،، چه اتفاقی افتاد؟؟. دیپر : هیچی!¡. میبل : زود باش از خواهرت چیزی قایم نکن¡! ،، زود باش!،، زود باش!،، زود باش!،، زود باش؟!.
دیپر به میبل بیمحلی کرد و بهش پشت کرد ،، میبل از این کار دیپر اعصبانی شد و گفت : ماسون دیپر پاینز؟! ،، همین الان از من معذرت خواهی کن و بگو چرا اینقدر بد اخلاق و بدجنس شدی؟؟. دیپر با بداخلاقیت به میبل گفت : میخوای بدونی؟؟. میبل : آره. دیپر : من از آبشارجاذبه متنفرم!! و هیچ وقت دوسش نداشتم از عمو اسی و عمو استن فوردم هم متنفرم کلا از تمام مردم آبشارجاذبه از خوده آبشارجاذبه متنفرم؟!!!¡. میبل : آخه چرا؟؟. دیپر : چون اینحا خیلی کِسالت آوره!! از ۱۲ سالگیم دارم حَمالیه استنلی پاینز و اون داداش دانشمندش استنفورد رو میکنم ،، تو کلی دوست پیدا کردی ولی من هی بدبختی ،، حتی یه سرگرمی هم ندارم همیشه باید مثل خر کار کنم و غرغر های عمو اسی گوش کنم ،، بگو چرا تو اینقدر خوشبختی من چرا بدشانسم؟؟. میبل : چون من میبلم ،، بهترین دختر دنیا. دیپر : بس کن تو رو خدا ،، تو یه دختر خیلی مغروری که به خودش اهمیت میده نه من!. میبل : من اهمیت بهت نمیدم ،، من همیشه سعی می کنم برات دوست پیدا کنم. دیپر : تو یدونه نام ببر برام اون وقت باور میکنم؟!. میبل : خب...امم..ام...امم... دیپر : دیدی؟! من همیشه برات فداکاری میکنم ،، از همه چیزم میگذرم بعد جنابالی شاد و شنگول به من میگی چرا از آبشارجاذبه متنفری!!. میبل : اما آبشارجاذبه جای خوبیه مثل کالیفرنیا. دیپر : کالیفرنیا یه شهر نه این جای داهاتی ،، من اصلا سرگرمی ندارم ،، تو هستی با هرچیزی کنار میای ولی من نه!!! ،، داخل کالیفرنیا مامان و بابا هستن ولی اینجا دو تا عمو هام هستن که اصلا ازشون خوشم ،، استنلی که گفتم برات استنفورد هم بهم محل نمیزاره و کلی مِنَّت سرم میزاره ،، بعد به نظرت از چیه اینجا خوشم بیاد. میبل : به نظرم عمو های خوبی داریم تو نمیفهمی. دیپر : آره دیپر هیچ وقت نمیفهمی ،، چون دیپر احمقه دیپر یه روانی ،، دیپر آدم بده داستانه ،، کاش به آبشارجاذبه نمیومدم؟! ،، ایکاش هیچ وقت خواهری به اسم میبل نداشتم؟!!!. بعد میبل تا اینو شنید قلبش از درون تیکهتیکه شد و دیپر بهش توجه نکرد و رفت.
دیپر از کلبه خارج شد و رفت مرکز شهر و داشت قدم میزد. دیپر : میبل خواهر بدیه! ،، میبل آدم خود خواهیه! ،، از اونو و آبشار جاذبه متنفرم! از زندگیم متنفرم؟!!!. بعد *شب شد و ساعت حدوداً ۲۰:۴۵ دقیقه* بود و دیپر به کلبه برنگشت. دیپر : نمیخوام به اون کلبه زاخارتی برگردم و نصیحت های میبل رو گوش بدم ،، ولی باید برم ،، آههههه!!!. دیپر داشت میرفت سمت جنگل که به کلبه بره که صدای خندهای شیطانی اومد. دیپر : این صدای چیه؟؟. بعد صدای قِژ قِژ دَرها وقتی باد به شدّت به اونها میخورد زیاد شد. دیپر : ببین اگه دوربین مخفیه ،، تو بردی من واقعا ترسیدم! ،، لطفا بس کن! ،، میبل کار تو که نیست منو بترسونی!! تا مذرت خواهی کنم؟!. بعد سایه هایی از جلو پای دیپر رد شد و ۳ تا چاقو به بغل گوش دیپر پرتاب شد ،، دیپر که خیلی ترسیده بود : میبل ،، باشه تو بردی؟!!! ،، معذرت میخوام همچین حرف هایی زدم ،، واقعا ببخشید حالا تمومش کن ،، لطفا؟!. بعد برق های خیابون قطع شد و خیابون تاریک کامل شد ،، بعد یه پسر که نور های آبی رنگی دورش بود پدیدار شد و چاقو هایی رو معلق کرد و خنده شیطانی میکرد. دیپر : من....باید....فرار...کنم؟!... +: کجا میری دیپر؟؟ باهات کار داریم؟!!. بعد چاقو ها طرف دیپر پرت شد و سریع دیپر فرار کرد. دیپر : میبل اینقدر سلیقه نداره این همه قاتل پیدا کنه و بندازه به جونمـ... یهو جلو دیپر یه گرگنما پدیدار شد و زوزه کشید و خواست دیپر بگیره. دیپر : وای خدای من؟!!!¡. بعد از بغل یه پسر معلق داشت میومد تا دیپر بگیره ،، دیپر که محاصره شده بود و به بن بست خورده بود و نمیدونست چیکار کنه. دیپر : اینا همش یه کابوسه!! ،، فقط باید بیدارشم وگرنه پسر معلق و پسر نورانی چاقویی و گرگنما تو فیلماست دیپر؟!!!. +: فکر میکنی اینا همش خوابه؟ ،، ما واقعیت داریم؟!. داشتن به دیپر نزدیک میشدن که... هَریپِر : آزاروس وِنتوس. بعد یه نور خیلی درخشان همه رو کور کرد ،، وقتی دیپر چشماشو باز کرد دید کنارش ۳ نفر هستن ،، و سریع ترسید و رفت عقب و گفت : ازم دورشین!! ،، شما میخواین منو بکشین؟! ،، ازم دورشین!.
بعد یکی از اونا اومد جلو دیپر و خم شد و دستش رو گذاشت روی شونه دیپر و گفت : از ما نترس؟! ،، کاریت نداریم!¡ ،، به ما اعتماد کن؟!. بعد دیپر خواست یه چیزی بگه که نور مهتاب از پشتابر به اون ۳ نفر خورد و صورتاشون معلوم شد و دیپر شکه شد و زیر لب گفت : شما....ها..شبیه...منین؟!... آره اونا دیپر های موازی بودن. دیپر : ایی...ای..اینجا چه خبره؟؟! شما ها کی هستین؟؟ و چرا شبیه منین؟؟! و چرا میخواستن منو بکشن؟؟ یکی جوابه.... منو بده چون... وقتی استرسی بشمـ... دیپر ها : حالم بد میشه و ممکن مغزم قاطی کنه ،، همه دیپر ها اینجورین. دیپر : الان منظورتون چی بود؟؟ نمیفهمم. دیپرمبارز : گوش کن ،، ما موازی های تو هستیم؟!!!. دیپر : نمیفهمم!¡. دیپرجاذبه : ببین مبارز شاید بعضی ها دربارهی دنیاهای موازی ندونن؟!. هریپر : الان مشکل ما این نیست. دیپر جاذبه : آره! گوش کن دیپر همراه ما بیا؟! ،، تا تو رو از اون قاتلا نجات بدیم!. دیپر : من...من چطور بهتون اعتماد کنم؟؟. یهو فشار جاذبهای سنگینی وارد شد که کسی زیاد نمیتونست تکون بخوره. هریپر : خیلی تکون.... خوردن... سختهـ... دیپر جاذبه : باید از این جاذبه قوی فرار کنیم!!. بعدش دیپر جاذبه دستش رو کرد تو جلیغ_ش و جورنال رو در آورد و شروع به خوندن کرد : ای...ای مردگان...برخیزید و...و... بعد دیپرمعکوس اومد و جورنال رو از دیپر جاذبه گرفت و گفت : او نه! نه!،، الان وقته این کار را نیست؟! دیپر جاذبه ،، نمیتونی مُرده هارو احضار کنی؟!. دیپر جاذبه لبخند زد و گفت : مردهها رو احضار نکردم برعکس کمک خواستم؟!.
بعد صدای اسب اومد که کابوی دیپر سوارش بود. کابوی دیپر : کی قراره سوراخ سوراخ بشه؟؟!. بعد تفنگش رو در آورد و شلیک کرد به سمت دیپر معکوس. کابوی دیپر : مث اینکه باید بیشتر گلوله خرج تو یکی بکنم؟!. بعد گلوله های توپی آتیشی به دور اون فشار جاذبهای پرتاب شد و فشار جاذبه رو خنثی کرد. فایِرپِر : هووو!! وقته آتیش بازیه؟! دیپر آتیشی اینجاست که همه جا رو بسوزونه؟!. دیپرمبارز : بیا بریم دیپرجاذبه؟!. دیپرجاذبه : باشه!. دیپرمبارزه ،، دیپر گرفت و فرار کردن. دیپرجاذبه داشت فرار میکرد به پشت_ش نگاه کرد و کابویدیپر سرش رو تکون داد و زیر لب گفت : موفق باشین گاو چرون های جوان؟!. دیپرجاذبه : ممنون!. دیپرمعکوس با سنجاق سینهش فایرپر و کابویدیپر رو گرفت. وولفدیپر : اونا فرار کردن؟! ،، نمیتونم بوشون رو تشخیص بدم!!. دیپرمعکوس : مهم نیست! ،، بالاخره که از اون سوراخشون میان بیرون؟! ،، فعلا دو تا دیپر گرفتیم بسه باید بریم پیشه ارباب ،، تو هم بیا آلکور؟!. آلکور : باشه!. دیپر های شرور رفتن و اون طرف پیشه دیپر های در حال فرار. هریپر : خسته شدم!. دیپرمبارز : کابویدیپر و فایرپر گرفته شدن؟! ،، واقعا ناراحت کنندست!!!. دیپرجاذبه : ولی یه دیپر رو نجات دادیم؟!. دیپر مبارز : اما دو تا رو از دست دادیم؟!.
میسو : ولی همینم یه دنیا ارزش داشت!!!. دیپرجاذبه : امپراطور؟!. میسو اومد پیشه دیپر ها. میسو : خوشحالم سالم میبینم تون و اینقدر کتابی حرف نزن منم مثل شمام؟!. دیپرمبارز : میدونیم!. بعد میسو به دیپر یه نگاه انداخت و گفت : یه دیپر پاینز بدون جورنال؟! ،، جالبه!!!. دیپر : جورنال؟؟!🤨 جورنال دیگه چیه؟؟. بعد میسو و دیپرجاذبه و دیپرمبارز و هریپر جورنال هاشون درمیارن. میسو : جورنال یه کتاب اسرار آمیزه که برای هر دیپری نوشته شده و سرنوشت_ش باهاش گره خورده؟!. دیپر : ولی من یه همچین چیزی ندارم!. میسو : آره! و همین تو رو خواص میکنه؟! و درضمن... بعد میسو گوش دیپر میکشه : درضمن باید از میبل معذرت خواهی کنی؟!. دیپر : آی!آی!آی! گوشم؟!آی!. میسو : باید معذرت خواهی کنی!. دیپر : دلم نمیخواد 😡. میسو : آهههه! بعضی دیپرها کلا آدم نمیشن 😣. بعد میسو گوش دیپر ول کرد. هریپر : حاله روح کهکشان خوبه؟؟. میسو : بگی نگی!¡ به خاطر ناپدید شدن دیپر های و نابودیه دنیا ها واقعا اوضاعش بده ولی مقاومت میکنه و الان از خستگی تمام گرفت خوابید ولی فکر نکنم بخوابه؟!. دیپر : میشه لطفا یکی قشنگ توضیح بده اینجا چه خبره؟؟! شما کی هستین؟؟ چرا دنبال منن؟؟ قضیه چیه؟؟.
دیپرمبارز : والا! این دیپره خیلی شاسکوله!! به نظرم اون دیپر اسپانیایی پیشه ما بود الان باید ۶ بار کل دنیا رو نجات میدادیم؟!. دیپرجاذبه : خودت میدونی ما از دیپر اسپانیاییه خیری ندیدیم؟!. [دیپر اسپانیایی : مِه اَلگِدو مِچِه دِ وِرتِه مو زو = از دیدنتون خوشحالم دیپر ها.] دیپرمبارز : اما هر کوفتی بود خیرش به ما رسید که حالیش بود چه خبره؟!. هریپر : بهتر زود قضاوت نکنیم؟!. میسو : اوهوم *سرفه کرد* دیپر بزار برات توضیح بدم!! ،، زمان و مکان مثل یهـ... دیپرمبارز : اوه نه!نه! دوباره اون مثال شاخه و ماخه درخت رو توضیح نده!¡. میسو : باشه! زمان مثل یه رود خونه خروشان میمونهـ... دیپر جاذبه : برگرد سره همون شاخه درخت!!. میسو : باشه! زمان و مکان مثل یه درخت میمونن اگه انتها درخت ببینیم دیپر ۱۲ ساله رو میبینیم که جورنال رو پیدا کرده ،، اگه یذره برین بالا تر ۱۳ سالگی دیپر میبینیم که دشمن قسم خورده دیپر برگشته ،، بریم بالاتر ۲۰ یا ۳۰ سالگی دیپر نشون میده که ازدواج کرده و بریم بالاتر نسل های بعد دیپر نشون داده میشه؟! ،، ولی اینها فقط برای دیپر های دیگه صِدق میکنه!!!. دیپر : حالا متوجه شدم!¡ من یه دیپر متفاوتم که خیلی معمولیه؟!.
میسو : آره! و این باعث میشه که دیپر های شرور و معکوس بیان و تو رو بدزدن و تمامی دیپر ها رو جمع کنن و یک جا ازبین ببرن؟!. دیپر : پس به خاطر همین دنبالم بودن! تو گفتی دیپر های شرور و معکوس؟؟!. میسو : آره! هر دیپری یه نسخه ی شرور شده داره!!. دیپر : تو یه دیپری؟. میسو : آره ،، میسو سایفر هستم یه دیپر موازی که امپراطور ۷ بعد؟!. دیپر : تو هم نسخه ی شرور شده داری؟. دیپرجاذبه : نه نداره!!! ،، چون امپراطور هفت بعد و روح کهکشان مالکان بعد ها هستن پس تو دنیا تک هستن و هیچ نسخه ی شرور و کپی شده ای ندارن؟!. دیپر : مالک بعد ها؟!!!¡ پس اینقدر قدرت دارین!!! ،، بعد جلوی تمام این اتفاقات رو نمیگیرین؟!. روحکهکشان : هرچیزی یه بهایی داره و اگه کهکشانی رو نجات بدیم ممکنه یه کهکشان دیگه نابود بشه؟!. میسو : روحکهکشان؟!. بعد روحکهکشان دستش رو سرش گذاشت و نشست و میسو رفت کنارش. دیپرجاذبه : حالت خوبه؟. روحکهکشان : خوبم! فقط یکم از درون و بیرون سوختم و دارم تیکهتیکه میشم؟! ،، میخواستم بخوابم ولی نشد باز دیپر های دیگه شکار شدن و دنیایهای دیگه به خاطر پیدا کردن دیپر ها نابود شد. هریپر : کاره آلکوره؟! ،، اون تنها کسیه که قدرتش برابری میکنه با شما ها!!! . میسو ،، روح کهکشان رو بلند کرد و گفت : همراهم بیاین!¡.
بعد روحکهکشان یه دروازه باز کرد و همه ازش عبور کردن و به آبشارجاذبه رسیدن. دیپر : آبشارجاذبه؟! از آبشارجاذبه متنفرم!. دیپرجاذبه : ولی ما عاشق آبشار جاذبهایم؟! ،، کلی راز اینجا نهوفته و هر روز میتونی ماجراجویی کنی و با بیل سایفر بجنگی؟!. دیپر : بیل سایفر کیه؟؟. دیپرمبارز : دشمن تمام دیپر ها ،، شیطانی ترین دشمن ما بیل سایفر ،، سایفرها موجودات وحشتناک و ظالمی هستن؟!. دیپر : این برای میسو هم صِدق میکنه؟؟!. هریپر : میسو با تمام سایفر ها فرق میکنه!!! ،، اون هرچی باشه بازم یه انسان بوده و شده امپراطور ۷ بعد و امپراطور سایفرها؟! ،، بعضی بیل سایفر ها بد نیستن! ،، ولی بعضیاشون از کابوس شب هالووین هم بدترن؟!¡. بعد میسو ایستاد و بقیه ایستادن. دیپر : چرا وایستادیم؟.
میسو اشاره به مرکز شهر آبشارجاذبه کرد و گفت : میخوایم جلوی این فرو پاشی بگیریم!. روحکهکشان : اما این دیوونگیه!!! ،، این ۴ تا دیپر مثل ما جادوانه و قدرتمند نیستن! ،، فقط یه دیپره سادن که دارن با یه سایفر میجنگن و شکست میدن و یه جورنال دارن ؟! و فقط هریپر قدرت جلو داری بعضی ها رو داره!! ،، و یکیشون که اصلا از خدا بی خبره! ،، اینقدر مسخره بازی درنیار به حرفم گوش کنـ... بعد سره روحکهکشان درد گرفت. میسو : روحکهکشان تو باید مراقب خودت باشی ،، اگه اتفاقی برات بیوفته دنیایی دیگه وجود نداره! ،، پس مثل قبلا یه لبخند بزن و امید داشته باش!¡ ،، من میدونم که موفق میشیم؟!. بعد روحکهکشان خندید و گفت : میسو عوضی!. میسو : روح موذی!. روحکهکشان : باشه! ،، اگه تو گفتی پس همه چیز خوبه؟!. میسو : شما ۳ تا دیپر مراقب دیپر معمولی باشین و منم جلوی آلکور و بقیه شرور های قدرتمند میگیرم؟!. دیپر ها : چشم!!¡. بعد یهو دیپر ها روی هوا معلق شدن و انگار داشتن خفه میشدن. هریپر : نمیتونم.. نفس.... بکشم!¡. میسو : آلکور؟!. آالکور : به به! سلام امپراطور و جناب شبحکهکشان. روحکهکشان : مسخره میکنی الان حالت رو میگیرم؟!. بعد یه شمشیر به دست آلکور میخوره و آلکور دستش زخمی میشه و دیپر ها میوفتن. آلکور : نگهبان لعنتی؟!.
بعد شمشیر برگشت طرف یه نفر و اون شخص شمشیر رو گرفت. میسو : خوده سگ جونش هم اومد!. نگهبان آبی : هنوز پدرم در نیومده که جنابالی بری با میسو بجنگی؟! ،، میسو ماله خودمه آلکور!!!. آلکور : همیشه حالم از تو لعنتی بهم میخورد!¡. نگهبان آبی : اصلا برام مهم نیست! ،، من فقط عشقه مبارزم و باید بگم تازه دارم گرم میشم!¡. دیپرمبارز : بچه ها تا حواسشون پرته فرار کنیم؟!. بعد دیپر ها داشتن فرار میکردن که آلکور متوجه اونا شد و خواست اونا رو بگیره ولی میسو با شمشیرش اونو کوبید به درخت ها. میسو : فرار کنین ما حساب بقیه رو میرسیم!!!¡. دیپر : باشه!. میسو : نگهبان آبی برو پیشه دیپر ها. نگهبان آبی : خوش دلم نمیخواد حرفت رو گوش بدم ولی چه کنیم باید بکنیم؟!¡. بعد نگهبان آبی همراه دیپر ها به مرکز شهر رفتن ،، نزدیکای مرکز شهر. ریورس دیپر : کجا با این عجله!. دیپر سایفر : تازه داره ماجرا شروع میشه!. نگهبان آبی : بالاخره قرار یه مبارزه بکنم!! ،، شما ها برین من بعدا پشته سرتون میرسم؟!. دیپر ها رفتن. دیپرمبارز : باید مراقب دیپر معمولی باشیم و همین طور خودمون!. هریپر : آره!¡. بعد زیر پای هریپر یه چاله باز میشه و میوفته توش. دیپر : اون غیب شد!. دیپرمبارز : باید هرچه سریع تر جلو این فروپاشی بگیریم؟!. «این داستان ادامه دارد...»
نگهبان آبی روم فشار آورد به خاطر همین رد دادم
امیدوارم لذت برده باشین
بگین ببینم داخل این داستان چند تا دیپر بود؟؟ شمارش کنین
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
۱دیپر۲دیپر۳دیپر۴دیپر۵دیپر۶دیپر۷دیپر۸دیپر۹دیپر۱۰دیپر۱۱دیپر۱۲دیپر۱۳دیپر۱۴دیپر۱۵دیپر۱۶دیپر۱۷دیپر۱۸دیپر۱۹دیپر۲۰دیپردیپر ام چیز میگم ام ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ تادیپر
بازم دیپر داره؟
ولش کن خودمم شمارشون یادم رفت
برم تو افق محوشم
بی نظیر بود ادامه بده
ایشالا که زود روح کهکشان خوب میشه
من ۱۰ تا رو شمردم ولی فکر کنم بیشتر بودن
روح کهکشان سگ جونه نترس😂
سگ جون چه عرض کنم🤣🤣🤣🤣
چرا همه ۱۲-۱۳ تا پیدا کردن؟
من شمردم ۱۸-۱۷ تا بود😂😐
با تشکر😅😅😅
با تشکر از همه😂
اصلا نمیدونم چی بگم وااای عااااااااااالللللللیییییییی بود یا معععععررررکهههه بود؟
ج.چ:13 تا دیپر
چقدر عالی بود!
نشمردمشون😐،دیپر جاذبه همون دیپر اصلیه؟
آره دیپر جاذبه همون دیپر اصلی
عاللییییییییی بودددددددد ج.چ:نمیدونم فکر کنم چهاصد تا خخخخخ بعدیییی
😂😂😂😂
یاخدا دیپر هری پاتر دیپر کابوی من برای اولین بار گیچ شدم (عتفاج: بقیه را اینقدر گیج کردی حالا یه بار هم خودت سر یک داستان گیج شو نویسنده: اگر من سر سریال فلش گیج نشده بودم الان گیج تو گیج نبود عتفاج:چندتا گیج توی جمله هامون داشتیم نویسنده:۷ گیج نوشتم ومسخره ام نکن وگرنه همون کاری که می دانی را باهات می کنم عتفاج: بهتر به جای اینکه اینجا شاهنامه بنویسی بری تست بزاری نویسنده: عتفاج
عتفاج: الفرار تا نویسنده نکشتتم نویسند: بهتر خودم به جای بیل تو را بکشم)این داستان ادامه دارد
😂😂😂😂😂👌👌👌👌👌👌👌👌
سم خالص 😂😂😂😂👌👌👌👌👌👌👌👌👌
میخواستم عکس بزارم نشد
وای خیلی عالییییییییییییی بود🤩🤩🤩
زووووووود پارت بعد رو بنویس.
نتونستم دیپر ها رو بشمارم😅😅 ولی فکر کنم ۱۲ تا😊
یه سوال: هریپر دیپر هری پاتر هستش؟ 🤔🤔
مرسی
مینویسم
آره
عالی بیود !!
ممنون
جالب بود
تشکر